loading...
مجله وبلاگی | بروز ترین مجله اینترنتی
وبلاگی بازدید : 561 زمستان 1390 نظرات (0)

صحبت از پژمردن یک برگ نیست/ وای، جنگل را بیابان می‌کنند/ دست خون‌آلود را در پیش چشم خلق پنهان می‌کنند….
از همان روزی که دست حضرت «قابیل»
گشت آلوده به خون حضرت  «هابیل»
از همان روزی که فرزندان  «آدم»
صدر پیغام‌آورانِ حضرتِ باریتعالی
زهر تلخ دشمنی در خون‌شان جوشید
آدمیت مرده بود
گرچه آدم زنده بود.
از همان روزی که «یوسف» را برادرها به چاه انداختند
از همان روزی که با شلاق و خون «دیوار چین» را ساختند
آدمیت مرده بود.
بعد دنیا هی پُر از آدم شد و این آسیاب
گشت و گشت
قرن ها از مرگ آدم هم گذشت
ای دریغ

آدمیت برنگشت.

بقیه در ادامه مطلب . . .

وبلاگی بازدید : 631 زمستان 1390 نظرات (0)

روزى لرد ویشنو در غار عمیقى در کوه دورافتاده‏اى با شاگردش نشسته و مشغول مراقبه بود. پس از اتمام مراقبه، شاگردش به قدرى تحت تأثیر قرار گرفته بود که خود را به پاى ویشنو انداخت و از او خواست که او را قابل دانسته و به عنوان قدرشناسى به او اجازه دهد که به استادش خدمت کند. ویشنو با لبخند سرش را تکان داد و گفت: “مشکل‏ترین کار براى تو این است که بخواهى با عمل، تلافى چیزى را بکنى که من آن را رایگان به تو داده‏ام”. شاگرد به او گفت: “خواهش مى‏کنم استاد! اجازه دهید که افتخار خدمت به شما را داشته باشم”. ویشنو موافقت کرد و گفت: “من یک لیوان آب سردِ گوارا مى‏خواهم”. شاگرد گفت: “الساعه استاد”. و در حالى که از کوه سرازیر مى‏شد، با شادى آواز مى‏خواند.

پس از مدتى به خانه‏ى کوچکى که در کنار دره‏ى زیبایى قرار داشت رسید. ضربه‏اى به در زد و گفت: “ممکن است یک پیاله آب سرد براى استادم بدهید؟ ما سانیاس‏هاى آواره‏اى هستیم که در روى این زمین خانه‏اى نداریم”. دخترى شگفت‏زده در حالى که نگاه ستایش‏آمیزش را از او پنهان نمى‏کرد به آرامى به او پاسخ داد و زیرلب گفت: “آه… تو باید همان کسى باشى که به آن مرد مقدس که در بالاى کوه‏هاى دوردست زندگى مى‏کند، خدمت مى‏کنى.

بقیه در ادامه مطلب . . .

وبلاگی بازدید : 657 زمستان 1390 نظرات (0)



شعر “شب برفی کریسمس”

خانه ای کوچک و زیبا

در جنگلی بزرگ

با درختانی بلند

و پوشیده از برف

به غیر از آدم برفی

که لبخندی بر لب دارد

همه کنار آتش بخاری جمع اند

و چه شادمانه و خوشبخت

سال نو را با هم

و در کنار درخت کاج تزئین شده

جشن می گیرند

و بیرون

دانه های بلورین برف

آرام آرام پایین می آیند

در شب برفی کریسمس…



بقیه در ادامه مطلب . . .
وبلاگی بازدید : 651 زمستان 1390 نظرات (0)

پرسيد چقدر مرا دوست داري ؟

سکوتي کردم . چند لحظه به چشم هايش خيره شدم ...

گفتم : دوستت دارم به آن اندازه اي که عاشقتم . عاشق يک عشق واقعي . عاشق تو ...

عاشقي که براي رسيدن به تو لحظه شماري مي کند .

به عشق اين لحظه هاي انتظار * دوستت دارم * .

به اندازه ي تمام لحظات زندگيم تا آخر عمر عاشقتم ...

به عشق اينکه تو را تا آخرين نفس دارم * دوستت دارم * .

به عشق اينکه گاهي با تو و گهگاهي به ياد تو . در زير باران قدم ميزنم . عاشق بارانم . . .

به عشق آمدن باران و به اندازه ي تمام قطره هاي باران *  دوستت دارم * .

به عشق تو به آسمان پر ستاره خيره مي شوم  .

به اندازه ي تمام ستاره هاي آسمان * دوستت دارم * .

به عشق ديدنت بي قرارم  . حالا که تو را دارم هيچ غمي جز غم دلتنگي ات در دل ندارم .

بقیه در ادامه مطلب . . .

وبلاگی بازدید : 571 زمستان 1390 نظرات (0)

در عصر یخبندان بسیاری از حیوانات یخ زدند و مردند.

خارپشتها وخامت اوضاع رادریافتند تصمیم گرفتند دورهم جمع شوند

و بدین ترتیب همدیگررا حفظ کنند.ولی خارهایشان یکدیگررادر کنار هم زخمی میکرد. مخصوصا که وقتی نزدیکتر بودند گرمتر میشدند.بخاطر هیمن مطلب تصمیم گرفتند ازکنارهم دور شوند.و بهمین دلیل از سرما یخ زده میمردند

ا

ز اینرو مجبور بودند برگزینند یا خارهای دوستان را تحمل کنند و یا نسلشان از روی زمین بر کنده شود.

دریافتند که باز گردند و گردهم آیند. آموختند که با زخم های کوچکی که همزیستی با کسی بسیار نزدیک بوجود می آورد زندگی کنند، چون گرمای وجود دیگری مهمتراست

و این چنین توانستند زنده بمانند.

بهترین رابطه این نیست که اشخاص بی عیب و نقص را گردهم می‌آورد بلکه

آن است هر فرد بیاموزد با معایب دیگران کنار آید و محاسن آنان را تحسین نماید.

وبلاگی بازدید : 663 زمستان 1390 نظرات (0)

 

دوست داشتم قبل از رفتنم چندتا نکته و اندرز برای شما داشته باشم، هرچند که می دانم نسل امروز نسبت به هرگونه پند و نصیحتی آلرژی دارد و زود فیوز می پراند. اما خب با تحمل کردن این چند خط، جانتان که بالا نمی آید، ناسلامتی من دارم می میرم. پس خوب و با دقت گوش بدهید:

۱٫ شنگول جان! تو برادر بزرگتر آن دوتای دیگر هستی، پس مراقبشان باش، مرسی. دفعه قبل که آقا گرگه وارد خانه شده بود و تو و منگول را قورت داده بود، من رسیدم و شکمش را پاره کردم و آزادتان کردم. اما از این به بعد من دیگر نیستم. اون قدیم مدیم ها قصه اینجوری بود که آقا گرگه اول صدایش را نازک می کرد و در می زد، شما پا نمی دادید.بعد دستهایش را آردی می کرد، شما پا نمی دادید.بعد سر و صورت و پاهایش را سفید می کرد، شما گول می خوردید و پا می دادید و در را باز می کردید. اما توی این دور و زمانه، عزیزم! گرگ ها اینقدر پر رو شده اند که نه تنها صدا نازک نمی کنند بلکه ادعای مامان شما بودن را هم ندارند و صاف و پوست کنده می گویند که: « لطفاً در را باز کنید؛ من گرگ هستم!» تا اینجایش که جای ترس ندارد. اما من از این می ترسم که شما هم آنقدر بزغاله باشید که حاضر شوید در و دروازه را راحت به روی گرگ باز کنید و نه تنها منتظر منت و التماس و در نهایت حمله آقا گرگه نشوید بلکه خودتان داوطلبانه open door شوید. و توی شکم گرگه افتخار کنید که ما اگر در را باز نمی کردیم، خانه را روی سرمان خراب می کرد!

بقیه در ادامه مطلب . . .

وبلاگی بازدید : 733 زمستان 1390 نظرات (0)

 

یا ایها المعشوق، بعد از السلام و الاحوال پرسی انا امیدوارم که مزاجک عین الصحت و السلامت بوده باشد. و اگرانت از احوال انا خواسته باشی لا ملال لنا سوای فراقک، که ان هم انشاالله تعالی فی همین ایام دیدارنا و مرادنا حاصلوننا. باری یا ایها العزیز انا فی آتش العشق کمثل الماهیتابه میسوزم! و جلزوولزنا در آمده.
فی کل شبها که انا سرم را علی المتکا میگذارم، اشکنا کمثل الرودخانه جاریهً علی البستر و آه سوزاننی بسوی آسمان صعودن! الهی انا قربان انت بروم. انا قسم میخورم بجاننی و بجانک که فی کل شبها ابداً خواب فی چشماننا لا داخلون و اغلب الی صبح بیدارون و گریه زارون فی هجرک. انا قربان چشم و ابرویت بروم و جان ناقابل الحقیر فدای بدن ابیضت بشود! بخدا رنگم من هجرانک کمثل الزردچوبه اصفر شده و قلبنا کمثل الآلبالو احمر گردیده. آه…آه یا ویلنا که هر نصفه شب بیادکم یوقوقو! می کنم و هر چه نامه جات العاشقانه بسوی انت ارسالون هیچ لا جوابون گویا انا ا آدم لا حسابون!!!

بقیه در ادامه مطلب . . .

وبلاگی بازدید : 639 زمستان 1390 نظرات (0)

این اثر که بهترین اثر بین آثار برتر دهه اخیر تلقی می‌شود، پس از انتشار مجموعه داستان «غریق» دیاز که در ۱۱ سالگی نوشته بود و موفق به دریافت جایزه ادبی شده بود، روانه بازار شد…

روایت‌های دلهره‌آور انسان امروز
پایان سال ۲۰۰۹ میلادی مصادف با پایان اولین دهه قرن بیست و یکم بود. به همین سبب بسیاری از رسانه‌‌ها به بهانه پایان دهه اول قرن حاضر، سراغ اتفاقات مهم در حوزه‌های گوناگون رفتند تا فهرستی از «ترین»‌ها را تهیه کنند.
یکی از این حوزه‌ها حوزه کتاب و ادبیات بود که از منظرهای مختلف مورد توجه قرار گرفت و فهرست‌های بلندبالایی در این حوزه تهیه شد. مجله تایم هم به بهانه پایان دهه اول قرن حاضر، سراغ حوزه ادبیات و آثار منتشر شده در این حوزه رفت و ۱۰ اثر پرفروش و برگزیده این دهه را معرفی کرد.
این کتاب‌ها برندگان جوایز معتبری مثل پولیتزر، من بوکر و پن شده‌‌اند و فروش بالایی هم طی این سال‌ها داشته‌اند. بسیاری از نویسندگان این آثار در ایران شناخته‌شده هستند و برخی از آثار آنها به فارسی ترجمه شده است.

بقیه در ادامه مطلب . . .

وبلاگی بازدید : 731 زمستان 1390 نظرات (1)

دختر دانش آموز صورتی زشت داشت. دندان‌هایی نامتناسب با گونه‌هایش، موهای کم پشت و رنگ چهره‌ای تیره…
روز اولی که به مدرسه ما آمد، هیچ دختری حاضر نبود کنار او بنشیند. نقطه مقابل او دختر زیبارو و پولداری بود که مورد توجه همه قرار داشت… او در همان روز اول مقابل تازه وارد ایستاد و از او پرسید: میدونی زشت‌ترین دختر این کلاسی؟!! یک دفعه کلاس از خنده ترکید …

برای دیدن جذابیت یک چیز، باید قبل از آن جذاب بود!

بعضی‌ها هم اغراق آمیزتر می‌خندیدند. اما تازه وارد با نگاهی مملو از مهربانی و عشق در جوابش جمله‌ای گفت که موجب شد در همان روز اول، احترام ویژه‌ای در میان همه و از جمله من پیدا کند :

اما کاترینای عزیزم،بر عکس من تو بسیار زیبا و جذاب هستی…

بقیه در ادامه مطلب . . .

وبلاگی بازدید : 520 زمستان 1390 نظرات (0)

روزی روزگاری در سرزمین ما،مرد باایمان و خوش اخلاقی زندگی می کرد که خیلی دوست داشت به دیگران کمک کند.او همیشه مواظب آدم های فقیر و بیچاره و معلول بود و برای کمک به آنها بسیار تلاش می کرد.مردم به خاطر خیرخواهی این مرد،به او عموخیرخواه می گفتند.او کشاورز بود و هر روز روی زمین کار می کرد و زحمت می کشید و موقعی که کارش تمام می شد، به یاری مستمندان می شتافت.

یک روز عصر،وقتی تمام پول هایش را برای کمک به مردم فقیر خرج کرده بود و داشت به خانه برمی گشت،حیدر را دید.حیدر کارگربود وروی زمین های مردم کار می کرد و دستمزد ناچیزی می گرفت.

بقیه در ادامه مطلب  . . .

تفریحی
پیشنهاد 2






تعداد صفحات : 7

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    جنسیت شما ؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 3266
  • کل نظرات : 77
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 26
  • آی پی امروز : 128
  • آی پی دیروز : 219
  • بازدید امروز : 333
  • باردید دیروز : 468
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 3,379
  • بازدید ماه : 333
  • بازدید سال : 141,246
  • بازدید کلی : 6,210,073
  • پخش زنده فوتبال
    مطالب پربازدید
    بازی انلاین مجله