
شتر، گاو و قوچی در راهی با هم می رفتند. هر سه گرسنه بودند و دنبال علفی می گشتند. در گوشه ای کمی علف پیدا کردند. قوچ گفت: اگر این علف را تقسیم کنیم، هیچ کدام سیر نمی شویم. این علف را به کسی بدهیم که عمرش از بقیه بیشتر باشد، پس بهتر است هر کدام بگوییم که چند ساله ایم؟
قوچ گفت: من جفت آن گاو هستم که حضرت ابراهیم علیه السلام به جای اسماعیل علیه السلام قربانی کرد. گاو گفت: من جفت آن گاوی هستم که آدم علیه السلام پس از رانده شدن از بهشت، با آن کِشت می کرد.
شتر وقتی حرف قوچ و گاو را شنید، سرش را پایین برد، علف را خورد و گفت: همه می دانند که من با این قد و قامت نیازی به آوردن دلیل ندارم و از شما بزرگ ترم. هر خردمندی این را می فهمد. اگر شما خردمند باشیدف نیازی به ارائه سند و مدرک نیست.